احساس می گه : می شه قوانین رو در هم شکست وبه محبوب رسید. اما عقل، موافق نیست. با گذاشتن همه چیز کنار هم می گه: نمی شه.
وقتی حکمران زندگی عقله، پس هر چقدر احساس، جولان بده خیلی زود باید صندلی ریاستشو با عقل عوض کنه.
احساس می گه: می شه. قوانین مهم نیست ، مهم عشقه. اما وقتی قوانین این دنیا برپایه ی عقله، پس در نهایت........
شاید برای مدتی احساس بتونه حاکم بشه، اما خیلی زود عقل خودشو نشون می ده وبر زندگی حکومت خواهد کرد.
پس ای احساس " ناچارم تو رو به بند بکشم تا بتونی خودتو کنترل کنی، وقتی آروم شدی، آزادی.
بودن یا نبودن ، مسئله این است، هیچ کس نمی تونه تضمین کنه که آیا احساس ، می تونه تا پایان زندگی در اوج باشه، تا مشکلات و تفاوت ها رو نبینه؟ کی می تونه تضمین کنه؟ اما همه می دونن که عقل همیشه برای عاشق واطرافیانش تصمیم می گیره.
اگه احساس شکست بخوره ، برای همیشه سرخورده می شه، مگر این که عاقل، عاشق بشه وعاشق، عاقلانه تصمیم بگیره.